نوژانوژا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

دخترم نوژا

نفس 2 سال و هفت ماه و سی روزه من...

از سر کار خسته و کوفته اومدم خونه ؛بعد از نهار روی تخت دراز کشیدم و چشمام گرم شده بود که نوژا اومد صدام کرد...1بار...2بار...3 بار...و دوباره تا چشمام گرم میشد کارش رو تکرار کرد بار آخر زیر لب یه اوووووف گفتم نوژا میگه :مامان چرا اوففف میکنی؟اوف نکن!!!!!حالا موندم چی جواب بدم؟؟؟؟؟ همون روز دوباره چشمام گرم شد که نوژا باز اومد و کلی اسباب بازی ریخت رو تخت.. منم همشونو جمع کردم اما یه ماشین جاموند تا اومدم بخوابم رفت زیر کمرم با یه غر و لند از دم در اتاقش ماشین رو هل دادم توی اتاق ؛بعد از یه حرکت یه قل خورد ماشینش ؛نوژا میگه:مامان چرا هل میدی؟ماشینم میشکنه !!!!خرابش کردیااااا؟؟؟؟و باز این منم که از کرده خود پشیمانم   کا...
30 ارديبهشت 1392

من ایمان دارم...

ایمــــان دارم کـه قشـنگـتـریـــن عـشــــــق ، نگـاه مهربـان خـداونـــد به بندگانــش است ، پـس مـن تـو را به همــان نگـاه می سپـــارم... ... و می دانــــــم . . . . تـا وقتــی کـه پشتـت به خــــدا گـرم است... تمــام هـراس هـای دنیـــا خنـــده دار است... ...دوستت دارم فرشته کوچکم... ...
29 ارديبهشت 1392

درگیریهای ما و ذهن ما...

بعضی روزها با خودم میگم این منم که مادر شدم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟یه روزی حتی فکرش هم نمیکردم که مادر بشم و بتونم بچه داری کنم.اما مادر شدم و بچه داری هم کردم حتی یه لحظه هم تصور نمیکردم که اینجوری بپرستمش ..اما مادر شدم و پرستیدمش..خدایا هر چقدر شکر کنم که به ما نوژا دادی؛بازم کمه..خدایا 1000 مرتبه شکر و حالا این نوژاست که پا به پای من آشپزی میکنه...ظرف میشوره...لباس تو لباسشویی میاندازه ... شیرینی میپزه و مثل بابا کباب درست میکنه...البته ظرف شستنش و لباس پهن کردنش واقعیه ...صندلی میذاره کنارم و کمکم میکنه تو گربه شور کردن ظرفها...یه حالی میده به دوتامون که خدا میدونه یه اجاق گاز کوچولو داره که تولدش از بهداد کادو گرفته و یه سری قابلمه و ب...
22 ارديبهشت 1392

پزشک خانواده ما

اینروزها به هر چیزی متوسل میشم برای از پمپرز گرفتن نوژا و آموزش دستشویی رفتن.اما کو موفقیت احساس سر خوردگی میکنم و حس میکنم نمیتونیم از پس این پروسه عظیم بر بیایم .واقعا سخته واسم خدا کنه زودتر نوژا راه بیفته  مردم از بس جایزه دادم.هر بار هم که الکی میره دستشویی بهم میگه:مامانی بتم جازه بده(بهم جایزه بده)....و هر بار که راستکی باشه جایزه میدم اما کو نتیجه؟؟؟؟؟؟ اینم نوژا با ادوات پزشکی که خواسته خودش بود و چند روز روی اوپن گذاشته بودیم به عنوان جایزه واسه دستشویی رفتن ...و بالاخره موفق به دریافتشون شد اینم نوژایی که بابا رو آمپول میزنه عاشقتم نفس بانو...   ...
18 ارديبهشت 1392

یه پست جا مونده از سال 91

گرانا روی تخت ما خوابیده و مامانش و نوژا هم کنارش نشستن.و نوژا در حال حرف زدن با گرانا نوژا:گرانا....گرانا......چرا جواب نمیده؟؟؟ خاله فریبا:گرانا نمیتونه جواب بده نوژا درحال زدن به پشت گرانا میگه:باطریش تموم شده؟؟؟ ..و ما...:؟؟؟؟؟؟!!!!!! ... چند روز بعد توی ماشینین هستیم.بهش میگم گنجیشکک اشی مشی بخون .نوا هم شروع میکنه به خوندن وسطاش یادش میره .بادست میزنه پشت شونه خودش و میگه اااااا باطریم تموم شد!!!!!! اینهم از اثرات اسباب بازیه از بس همه اسباب بازیها باطری میخوره فکر میکنه آدمها هم باطری دارن چند تا از ترانه های ماشین رو خیلی دوست داره.یکیش ترانه ای دیوونه ؛دیوونه وار دوستت دارم  ه...
2 ارديبهشت 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخترم نوژا می باشد